پنجشنبه ۱۹ تیر ۹۹
مرحلهی حال حاضر زندگیم، هیچ تفاوتی با پارسال اینموقع ها نداره،همون استرسها، همون خوابهای آشفته و بیمعنی،ترس از شکست دوباره و اینکه باز نشه؛تفاوت هایی هم هست مثل اینکه دیگه همون کارهای جزئی و کوچیکی که قبلا انجام میدادم هم دیگه جایی توی این روزهام ندارن،نه ذوقی برای شعر خوندن دارم نه میلی به دیدن عکسهای جنگل و دار و درخت و دریا-که قبلا شدیدا سرذوق میومدم باهاشون.
اگر پارسال اینموقع ها ازم میپرسیدن دوستای صمیمیت رو نام ببر حداقل ۵ نفر در دنیای واقعی و ۲ نفر مجازی بودن،الان؟ تو دنیای واقعی یکنفر-منگولِ معروف- و مجازی دو نفر که اگه بخوام خیلی حساسیت به خرج بدم درواقع یک نفر هم مجازی چون وضعیت با اون یکی صرفا در حد سلام و احوالپرسیه،همین ولاغیر.
اگه پارسال با وجود کنکور-این غول سیاهِ بی شاخ و دم- به گشتوگذارمون هم میرسیدیم و حداقل هفته ای دوبار همو میدیدیم، الآن منگول رو هم ۶ماهه زیارت نکردم،منی که هفته ای ۳بار بهسان کوالا به درخت بهش چسبیده بودم.گرچه کرونا هم بیتاثیر نیست اما خیلیها با وجود این ویروس لعنتی هم هر روزِ خدا بیرونن.
خلاصه،۴۲ روز مانده به کنکور، صدای مرا از لای انبوه کتابها میشنوید و برخلاف پارسال همچین روزی یک ماهیِ توی قوطی کنسرو هستم.